گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر