گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر