دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید