در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند