خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی
آه ای ابر کرامت تا کجاها میروی
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد