خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است