گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها