دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود