هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است