همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت