سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری