سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری