سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری