من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت