او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه