میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟