آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟