سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری