«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين