گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند