چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
بر سفرۀ این و آن، سخن ساز مکن
جز درگه حق نیازت ابراز نکن
چون صبح، کلید آسمان میدهدت
عطر خوشِ عمر جاودان میدهدت
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
باید گلِ سرزمین ادراک شدن
از خاک برآمدن به افلاک شدن
در وادی خیر، قصد تقصیر مکن
این مرحله را پی به تدابیر مکن
با هر چه نکوییست، نکو باید شد
سرشارِ زلالِ آبرو باید شد
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیدۀ شب زندهدار من