بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم