سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند