بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را