هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است