بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود