گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه‌ای، آیینه‌ای سر تا به پا نور
در سرخی غروب نشسته سپیده‌‌ات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده‌ات
دویده‌ایم که همراه کاروان باشیم
رسیده‌ایم که در جمع عاشقان باشیم
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که خورشید صبح است و شام
ای که بر روشنای چهرهٔ خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشن‌تر رویی از ماه خوب‌تر داری
