آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد