وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد