روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن