فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن