ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی