هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی