خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی