به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم