ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ