توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس