صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود