بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید