قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت