غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا