دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من