چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود