بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را