سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید