به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید