ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید