ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز