ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
آرم سخن به نام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من