ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
آرم سخن به نام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من